باعث مردن بلای عشق باشد مرا
|
|
راجت جان من آخر آفت جان شد مرا
|
نرگس او با دل بیمار من الفت گرفت
|
|
عاقبت درد محبت عین درمان شد مرا
|
کو گریبان چاک سازد صبح از این حسرت که باز
|
|
مطلع خورشید آن چاک گریبان شد مرا
|
دوش پیچیدم به زلفش از پریشان خاطری
|
|
عشق کامم داد تا خاطر پریشان شد مرا
|
سخت جانی بر نمیدارد سر کوی وفا
|
|
تا سپردم جان به جانان سختی آسان شد مرا
|
داستان یوسف گمگشته دانستم که چیست
|
|
یوسف دل پا در آن چاه زنخدان شد مرا
|
حسرت عشق از دل پر حسرتم خالی نشد
|
|
هر چه خون دیده از حسرت به دامان شد مرا
|
کام دل حاصل نکردم از صبوری ورنه من
|
|
صبر کردم در غمش چندان که امکان شد مرا
|
این تویی یا مشتری یا زهره یا مه یا پری
|
|
یا مراد هر دو عالم حاصل جان شد مرا
|
خانهی شهری خراب از حسن شهر آشوب اوست
|
|
نی همین تنها فروغی خانه ویران شد مرا
|