- ۲۱ لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
- ۲۲ ای باده ز خون من به جامت
- ۲۳ گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت
- ۲۴ چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
- ۲۵ یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست
- ۲۶ مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
- ۲۷ شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج
- ۲۸ بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
- ۲۹ بتان نخست چو در دلبری میان بستند
- ۳۰ با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند
- ۳۱ در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد
- ۳۲ کدام عهد نکویان عهد ما بستند
- ۳۳ دل بوی او سحر ز نسیم صبا نشنید
- ۳۴ نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد
- ۳۵ داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند
- ۳۶ گفتم که چاره غم هجران شود نشد
- ۳۷ گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد
- ۳۸ به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
- ۳۹ دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
- ۴۰ آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند