درصفت بهشت و مراتب آن

گه شراب بقا چشانندش گه به باع لقا کشانندش
گه کند در جمال حور نظر گه ز کوثر کنندش آبشخور
ملکش در نوازش آرد و ناز میکند در جهان جان پرواز
حلم او انگبین ناب شود علم گه شیر و گه شراب شود
حله پوشد، که سترپوشی کرد باده نوشد، که خشم نوشی کرد
پیشش آرند میوه‌های بهشت از درخت عمل که اینجا کشت
تیر انصاف در کمان آرند جان به شکرانه در میان آرند
رنج‌بینان به راحتی برسند ره‌نشینان به ساحتی برسند
چون شوی دور ازین سرای هوس با تو همراه علم باشد بس
عملت میبرد علم در پیش علم خود را جدا مدار از خویش
گر طلب میکنی بهشت بقا نزنی جز در بهشت لقا
در بهشت خدا علف نبود هرچه خواهد شدن تلف نبود
وآنچه از خوردنیست نام او را گرچه باشد، مشو غلام او را
باده‌ی او رحیق مختومست ختمش از مشک او نه از مومست
شیر علمست و باده معرفتش شهد شیرین تعقل صفتش
در زمین شیر و انگبین گویی چون روی بر فلک همین گویی
تو کزین گونه غره‌باشی و غرق ز آسمان تا زمین برتوچه فرق؟
رو به دیدار روح دل خوش کن گندم و میوه را برآتش کن
در بهشتی که سفره‌ی نانست پی‌منه، کان بهشت دونانست
گرتو از بهر باغ در کاری در ده این باغ‌ها بسی داری