داد من چیست؟ راه دادن او
|
|
بر در خود پناه دادن او
|
چون منی را چه پیشداری دست؟
|
|
که قلم برگرفتهای از مست
|
بیخودی را چه اختیار بود؟
|
|
که چنین موجب غبار بود؟
|
گر چه خالی ز برگ و ساز آمد
|
|
نه به حکم تو رفت و باز آمد؟
|
کار در دست بنده خود چه بود؟
|
|
همه از تست وز تو بد چو بود؟
|
بر تو ما اعتماد آن داریم
|
|
که ببخشی، چو دست پیش آریم
|
علم رحمت ار برافرازی
|
|
سایه بر جرم کس نیندازی
|
چیست پیش تو حرم ایندو سه مور
|
|
نزد عفو تو سر مشتی عور؟
|
چون تویی وانگهی تفحص کار
|
|
رحمت محض و اینحساب و شمار؟
|
از گناه ار چه چرک ناک شویم
|
|
چون به دریا رسیم پاک شویم
|
از من و روز و شب گنه جستن
|
|
وز تو در یک نظر فرو شستن
|
میدهد در تنم گواهی دل
|
|
که نگویی سخن ز مشتی گل
|
کی مرا این خیال غره کند؟
|
|
کافتابم حساب ذره کند؟
|
پیش جان بخشی چنین کرمی
|
|
از غباری که گوید و ز نمی؟
|
بندهای را چه دستگاه بود؟
|
|
که سزاوار پادشاه بود؟
|
اگرش رد کنی، هلاک شود
|
|
ور قبول، از گناه پاک شود
|
ای که هر درد را دوا دانی
|
|
ناتوانم ز درد نادانی
|
زان چنان حکمتی روا نبود
|
|
که چنین درد را دوا نبود
|
گر تو توفیقمان دهی، رستیم
|
|
ور نه، بس مفلس و تهیدستیم
|
نرود در خیال موجودی
|
|
اینچنین صرفه از چنان جودی
|