دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت

داد من چیست؟ راه دادن او بر در خود پناه دادن او
چون منی را چه پیشداری دست؟ که قلم برگرفته‌ای از مست
بیخودی را چه اختیار بود؟ که چنین موجب غبار بود؟
گر چه خالی ز برگ و ساز آمد نه به حکم تو رفت و باز آمد؟
کار در دست بنده خود چه بود؟ همه از تست وز تو بد چو بود؟
بر تو ما اعتماد آن داریم که ببخشی، چو دست پیش آریم
علم رحمت ار برافرازی سایه بر جرم کس نیندازی
چیست پیش تو حرم ایندو سه مور نزد عفو تو سر مشتی عور؟
چون تویی وانگهی تفحص کار رحمت محض و اینحساب و شمار؟
از گناه ار چه چرک ناک شویم چون به دریا رسیم پاک شویم
از من و روز و شب گنه جستن وز تو در یک نظر فرو شستن
میدهد در تنم گواهی دل که نگویی سخن ز مشتی گل
کی مرا این خیال غره کند؟ کافتابم حساب ذره کند؟
پیش جان بخشی چنین کرمی از غباری که گوید و ز نمی؟
بنده‌ای را چه دستگاه بود؟ که سزاوار پادشاه بود؟
اگرش رد کنی، هلاک شود ور قبول، از گناه پاک شود
ای که هر درد را دوا دانی ناتوانم ز درد نادانی
زان چنان حکمتی روا نبود که چنین درد را دوا نبود
گر تو توفیقمان دهی، رستیم ور نه، بس مفلس و تهی‌دستیم
نرود در خیال موجودی اینچنین صرفه از چنان جودی