در تحقیق دل و نفس به مذهب اهل سلوک

این چنین دل به سگ دهی، نخورد برچنان دل فرشته رشک برد
«بیت لحم» تو نیست گر دانی بجز این هیکل هیولانی
بر مسیح دل تو «بیت‌اللحم» لایق آتشست و بابت فحم
معنی دار و صورت بندش چار طبع مسیح و پیوندش
آنکه بر دار شد مسیح گلست وآنکه بر آسمان مسیح دلست
تیر سیرش چو بر گشاد آمد ملکوت سماش یاد آمد
نه بپرورد مریم از پاکی روح حق در مشیمه‌ی خاکی؟
مهر دوشیزگی تمیمه‌ی او مهر تابنده در مشیمه‌ی او
هر که بر فرج ازین حصار کند با ملک دست در کنار کند
فکرتش چون نشد بغیری خرج نفخ روحش دمیده شد در فرج
تن، کزان آستان فتوح کند آستینش قبول روح کند
چون نگشت از مقابلی هدفش قابل نفخ روح شد صدفش
نفس را دل دلیل فرزندی کرد ثابت به حکم مانندی
نیست جز دل عصای این بنده که کند خاک مرده را زنده
دهد آنرا که امر حق شد جفت ز رحم بچه و ز پستان گفت
آب اصلست و فرعها بی‌مر امر حق نیز را چنین بنگر
نفس او چون که شد به عصمت فاش صدف روح گشت سرتاپاش
قطره کز حق نزول داند کرد صدف دل قبول داند کرد
مکن، ای مرده دل، به زجر و به زور خویشتن را به زندگی در گور
تا دل و حق دل ندانی تو حکمت این سجل نخوانی تو