در سفر و فواید آن

خلق دریافت زرق سازیشان حق نمایی و حقه بازیشان
نام تلبیسشان بسانی رفت که کرامات ده بنانی رفت
به روش چون گناه‌گار شدند همه در چشم خلق خوار شدند
تا که شد زین ملامت انگیزان خون درویش پاک رو ریزان
گشت کار طریقت آشفته شد جهان از مجردان رفته
از مسافر ادب نمیجویند وینک از در بدر همیپویند
زین کچول کچل سری چندند که به ریش جهان همی خندند
عسلی خرقه و عسل خواره همچو زنبور بیشه آواره
موی خود را دراز کرده به زرق کرده آونگشان چو مار از فرق
روز در کویها غزل خواندن نیمشب نعره بر فلک راندن
روز در آفریدن و لادن نیم شب نخره بر فلک دادن
رندو رقاص و مارگیر همه زرق ساز و زنخ پذیر همه
درم اندر کلاه خود دوزند خلق را ترک همت آموزند
قرضشان آش پنج پی خوردن وتر و سنت قدح تهی کردن
سربسر خانه سوز و آتش باز آتش خویش را نکشته به آز
خاک ازیشان چگونه مشک شود؟ گر به دریا روند خشک شود
به هوس حلقه در ذکر چکنی؟ هر چه یابی به حلق در چکنی؟
نفست از حلقه کی پذیرد پند؟ در شهوت ز راه حلق ببند
حلقه درگیر و حقه پر معجون این بود دیو و آن گزد در کون
این بدان گفتمت که قیدپرست صاحب زرق و مکر و شیدپرست