نه بدین غایتت بزرگ او کرد؟
|
|
این چنین زیرک و سترگ او کرد؟
|
به روانش رسان چراغی هم
|
|
که ازو دیدهای فراغی هم
|
واجب آمد بر آدمی شش حق
|
|
اولش حق واجب مطلق
|
بعد از آن حق مادرست و پدر
|
|
و آن استاد و شاه و پیغمبر
|
اگر این چند حق بجای آری
|
|
رخت در خانهی خدای آری
|
حق اینها بدان که اربابند
|
|
مقبلان این دقیقه در یابند
|
حب ایشان سرت بر افرازد
|
|
بغض ایشان به خاکت اندازد
|
دمنهی رفتگان تست این خاک
|
|
سبزهی دمنه را چه داری باک؟
|
دل ز خضرای این دمن برگیر
|
|
بکن این جان و دل ز تن برگیر
|
زیر این قلعهی همایون عرض
|
|
پارگینیست پر ز سرگین، ارض
|
جنبشی کن، که نیست جای نشست
|
|
مگر آید مراد دل در دست
|
وگرت نیست قوت و نیرو
|
|
به عزیزان خویش « قل سیروا»
|