در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان

کی ز انگشت هم چو بادنگان تیر شاید گذاشت بر پنگان؟
شست باید که خوش نهاد بود تا خدنگ ترا گشاد بود
شانه و سینه نرم و آسوده تا نگردد ز جنگ فرسوده
در کمانی سبک خدنگ نهند در چنین منجنیق سنگ نهند
تیر نتوان که اندرو سازی مگر آنجاکمان بیندازی
تا به گوشش کشید چون دانی؟ که به دوشش کشید نتوانی
تیغ بی‌اسب نیک و بازوی گرد به سر دشمنان نشاید برد
تیر بی‌مرکب از کمانی سست بس که بر سینها نشیند چست
پسرت گر قفا خورد زان به کز قفای کمان رود چون زه
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست شب چرا میرود؟ که ریشش نیست
مرد بی‌ریش و دختر خانه نیستند از حساب بیگانه
به شنایش چه میبری چون بط؟ دانش آموزش و فصاحت و خط
کودک خویش را برهنه در آب چکنی پیش بنگیان خراب؟
گر تو دانسته‌ای، بیاموزش ورنه، بگذار و بد مکن روزش
بر سر و فرق این چنین شومان که شکستند مهر معصومان
تیر خود چیست کز کمان آید؟ سنگ شاید کز آسمان آید
هر که او را درست باشد پس نزود در قفای کودک کس
غم مردی نمیخورد مردی در جهان نیست صاحب دردی
اکثر کودکان چو زین طرزند در بزرگی ادب کجا ورزند؟
زان سبب بوی نیمه مردی نیست مردمی را ز دور گردی نیست