از یکی آب نقش میبندد
|
|
بر سر گلبن، ار گلست، ار خار
|
از چراغی هزار بتوان برد
|
|
از یکی دانه غله صد خروار
|
نقطهای را هزار دایره هست
|
|
گر قدم پیشتر نهد پرگار
|
الفست اول حروف و حروف
|
|
بر الف میکنند جمله مدار
|
هم به دریاست باز گشت نمی
|
|
که ز دریا جدا شود به بخار
|
به نهایت رسان تو خط وجود
|
|
نقطهی اصل از انتها بردار
|
تا بدانی که: نیست جز یک نور
|
|
وان دگر سایهی در و دیوار
|
همه عالم نشان صورت اوست
|
|
باز جویید، یا اولی الابصار
|
همه تسبیح او همی گویند
|
|
ریگ در دشت و سنگ در کهسار
|
جمله با او درین مناجاتند
|
|
خواه موسی و خواه موسیقار
|
سر بیتن چو نزد عقل یکیست
|
|
با سر چوب، چنگ در گفتار
|
پس انالاحق بدان که خواهی گفت
|
|
سر منصور گیر یا سردار
|
خیز، تا این سخن ز سر گیریم
|
|
که به پایان نمیرسد طومار
|
چند ازین ریش و جبه و دستار؟
|
|
دست آن دوست گیر و دست مدار
|
ورد دل کن به جنبش و حرکت
|
|
قوت جان ساز در سکون و قرار
|
یاد او بالغدو و الاصل
|
|
ذکر او بالعشی والابکار
|
رنگ و بوی خود از میان برگیر
|
|
تا ترا تنگ برکشد به کنار
|
تا نگردی شکسته کی بینی
|
|
به درستی جمال آن دلدار؟
|
بر کف دستش آورند و برند
|
|
کوزه کش دسته بشکند به چهار
|
آنچه گوید اگر توانی کرد
|
|
هرچه گویی تو آن کند ناچار
|