- ۲۱ رفت آنکه چشم راحت خوش میغنود ما را
- ۲۲ سیم خیال تو بس با قمر چکار مرا؟
- ۲۳ گر چه بربود عقل و دین مرا
- ۲۴ سری دارم که سامان نیست او را
- ۲۵ گذشت آرزو از حد بپای بوس تو ما را
- ۲۶ من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
- ۲۷ من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها
- ۲۸ یارب که داد آینه آن بت پرست را
- ۲۹ وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا
- ۳۰ که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
- ۳۱ روز عید ست به من ده می نابی چو گلاب
- ۳۲ امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
- ۳۳ تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
- ۳۴ بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
- ۳۵ ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
- ۳۶ نسیما آن گل شبگیر چون است؟
- ۳۷ بیا کز رفتنت جانم خراب است
- ۳۸ مرا داغ تو بر جان یادگار است
- ۳۹ آنجاست دل من و هم آنجاست
- ۴۰ چون بگیتی هر چه میآید روان خواهد گذشت