کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
|
|
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
|
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
|
|
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
|
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده
|
|
که از جام غمت خونابه خواریهای من بینی
|
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
|
|
نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی
|
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
|
|
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
|
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
|
|
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
|
برای یادگار خویش شعری چند از هاتف
|
|
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
|