بعد از این بازست ما را چشم و گوش
|
|
کم نخواهد داد چرخ کم فروش
|
فیل گفت این راه مشکل واگذار
|
|
کار خود میکن، ترا با ما چکار
|
گر شوی یک لحظه با من همسفر
|
|
هم در آن یک لحظه پیش آید خطر
|
گر بیائی یک سفر ما را ز پی
|
|
در سر و ساقت نه رگ ماند، نه پی
|
من بهر گامی که بنهادم بخاک
|
|
صد هزاران چون ترا کردم هلاک
|
من چه میدانم ملخ یا مور بود
|
|
هر چه بود، از آتش ما گشت دود
|
همعنان من شدن، کار تو نیست
|
|
توشهی این راه در بار تو نیست
|
در خیال آنکه کاری میکنی
|
|
خویش را گرد و غباری میکنی
|
ضعف خود گر سنجی و نیروی من
|
|
نگروی تا پای داری سوی من
|
لانه نزدیک است، از من دور شو
|
|
پیلی از موران نیاید، مور شو
|
حلقه بهر دام خودبینی مساز
|
|
آنچه بردستی، بنادانی مباز
|
من نمیبینم ترا در زیر پای
|
|
تا توانی زیر پای من میای
|
فیل را آن مور از دنبال رفت
|
|
هر که رفت از ره، بدین منوال رفت
|
ناگهان افتاد زیر پای پیل
|
|
هم کثیر از دست داد و هم قلیل
|
روح بی پندار، زر بی غش است
|
|
آتشست این خودپسندی، آتش است
|
پنبهی این شعلهی سوزان شدیم
|
|
آتش پندار را دامان زدیم
|
جملگی همسایهی این اخگریم
|
|
پیش از آن کبی رسد خاکستریم
|
حاصلی کش آبیار، اهریمنست
|
|
سوزد ار یک خوشه، گر صد خرمنست
|
بار هر کس، در خور یارای اوست
|
|
موزهی هر کس برای پای اوست
|