- ۳۸۱ جان جز پیش خود چمانه منه
- ۳۸۲ گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
- ۳۸۳ سینه مکن گرچه سمن سینهای
- ۳۸۴ عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
- ۳۸۵ این چه رنگست برین گونه که آمیختهای
- ۳۸۶ ای جان و جهان من کجایی
- ۳۸۷ جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
- ۳۸۸ ای کرده دلم سوختهی درد جدایی
- ۳۸۹ از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی
- ۳۹۰ ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی
- ۳۹۱ ای پیشهی تو جفانمایی
- ۳۹۲ ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
- ۳۹۳ آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی
- ۳۹۴ بتا پای این ره نداری چه پویی
- ۳۹۵ کودکی داشتم خراباتی
- ۳۹۶ ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی
- ۳۹۷ غالیه بر عاج برآمیختی
- ۳۹۸ باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی
- ۳۹۹ تا مسند کفر اندر اسلام نهادستی
- ۴۰۰ اگر در کوی قلاشی مرا یکبار بارستی