یارب که داد آینه آن بت پرست را | کو دید حسن خویش و زما برد دست را | |
دیوانهی بتان کند رو به کعبه زانک | تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را | |
چندین چه غمزه میزنی از بهر کشتنم | صید توزنده نیست مکن رنجه شست را |
یارب که داد آینه آن بت پرست را | کو دید حسن خویش و زما برد دست را | |
دیوانهی بتان کند رو به کعبه زانک | تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را | |
چندین چه غمزه میزنی از بهر کشتنم | صید توزنده نیست مکن رنجه شست را |