به نیزه همیدون ز زین برگرفت | دو لشکر بمانده بدو در شگفت | |
زدش بر زمین همچو یک لخت کوه | پر از بیم شد جان توران گروه | |
برین همنشان هفت گرد دلیر | کشیدند شمشیر برسان شیر | |
پس پشت ایشان دلاور سران | نهادند بر کتف گرز گران | |
چنان برگرفتند لشکر ز جای | که پیدا نیامد همی سر ز پای | |
بکشتند چندان ز جنگآوران | که شد خاک لعل از کران تا کران | |
فگنده چو پیلان به هر جای بر | چه با تن چه بیتن جدا کرده سر | |
به آوردگه جای گشتن نماند | سپه را ره برگذشتن نماند |