ز ترکان طلایه بسی بد براه

تهمتن گذشت از طلایه سوار بیامد شتابان سوی کوهسار
کجا بد علفزار و آب روان فرود آمد آن جایگه پهلوان
چنین تا شب تیره آمد فراز تهمتن همی کرد هرگونه ساز
از آرایش جامه‌ی پهلوی همان تاج و هم باره‌ی خسروی
چو شب تیره شد پهلو پیش‌بین برآراست باشاه ایران زمین
به نزدیک زال آوریدش به شب به آمد شدن هیچ نگشاد لب
نشستند یک هفته با رای زن شدند اندران موبدان انجمن
بهشتم بیاراست پس تخت عاج برآویختند از بر عاج تاج