هر دهان را پیل بویی میکند
|
|
گرد معدهی هر بشر بر میتند
|
تا کجا یابد کباب پور خویش
|
|
تا نماید انتقام و زور خویش
|
گوشتهای بندگان حق خوری
|
|
غیبت ایشان کنی کیفر بری
|
هان که بویای دهانتان خالقست
|
|
کی برد جان غیر آن کو صادقست
|
وای آن افسوسیی کش بویگیر
|
|
باشد اندر گور منکر یا نکیر
|
نه دهان دزدیدن امکان زان مهان
|
|
نه دهان خوش کردن از دارودهان
|
آب و روغن نیست مر روپوش را
|
|
راه حیلت نیست عقل و هوش را
|
چند کوبد زخمهای گرزشان
|
|
بر سر هر ژاژخا و مرزشان
|
گرز عزرائیل را بنگر اثر
|
|
گر نبینی چوب و آهن در صور
|
هم بصورت مینماید گه گهی
|
|
زان همان رنجور باشد آگهی
|
گوید آن رنجور ای یاران من
|
|
چیست این شمشیر بر ساران من
|
ما نمیبینیم باشد این خیال
|
|
چه خیالست این که این هست ارتحال
|
چه خیالست این که این چرخ نگون
|
|
از نهیب این خیالی شد کنون
|
گرزها و تیغها محسوس شد
|
|
پیش بیمار و سرش منکوس شد
|
او همیبیند که آن از بهر اوست
|
|
چشم دشمن بسته زان و چشم دوست
|
حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد
|
|
چشم او روشن گه خونریز شد
|
مرغ بیهنگام شد آن چشم او
|
|
از نتیجهی کبر او و خشم او
|
سر بریدن واجب آید مرغ را
|
|
کو بغیر وقت جنباند درا
|
هر زمان نزعیست جزو جانت را
|
|
بنگر اندر نزع جان ایمانت را
|
عمر تو مانند همیان زرست
|
|
روز و شب مانند دینار اشمرست
|