کین محالست و فریبست و غرور | زانک تصویری ندارد وهم کور | |
جنس چیزی چون ندید ادراک او | نشنود ادراک منکرناک او | |
همچنانک خلق عام اندر جهان | زان جهان ابدال میگویندشان | |
کین جهان چاهیست بس تاریک و تنگ | هست بیرون عالمی بی بو و رنگ | |
هیچ در گوش کسی زیشان نرفت | کین طمع آمد حجاب ژرف و زفت | |
گوش را بندد طمع از استماع | چشم را بندد غرض از اطلاع | |
همچنانک آن جنین را طمع خون | کان غذای اوست در اوطان دون | |
از حدیث این جهان محجوب کرد | غیر خون او مینداند چاشت خورد |