رباعیات

از کشت عمل بس است یک خوشه مرا در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا

دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشه‌ی عشق او نه از باده‌ی ناب
دانست که عاشقم ولی می‌پرسید این کیست، کجایی است، چرا خورده شراب

تا قبله‌ی ابروی تو ای یار کج است محراب دل و قبله‌ی احرار کج است
ما جانب قبله‌ی دگر رو نکنیم آن قبله مارست گر چه بسیار کج است

فرموده خدا بزرگی آیین من است تمکین شهان ز فر تمکین من است
فرمانده‌ی اختران به صد جاه و جلال فرمان بر شاه ناصرالدین من است

این دل که به شهر عشق سرگشته‌ی تست بیمار و غریب و در به در گشته‌ی تست
برگشتگی بخت و سیه روزی او از مژگان سیاه برگشته‌ی تست

آمد مه شوال و مه روزه گذشت و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت
صد شکر خدا را که روزی روزه‌ی ما گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت

تا دل به برم هوای دل‌بر دارد افسانه‌ی عشق دل‌بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری دل از دل‌بر چگونه دل بر دارد

زلفین سیه که در بناگوش تواند سر بر سر هم نهاده بر دوش تواند
سایند سر از ادب به پایت شب و روز آری دو سیاه حلقه در گوش تواند

از هر دو جهان مرا مقید کردند وان گه به مدیح شه مقید کردند
این نامه که مدح ناصرالدین شاه است ترتیب وی از خط محمد کردند

یک عمر شهان تربیت عیش کنند تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند