- ۴۱ اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
- ۴۲ حال دل با تو گفتنم هوس است
- ۴۳ صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
- ۴۴ کنون که بر کف گل جام باده صاف است
- ۴۵ در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
- ۴۶ گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
- ۴۷ به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
- ۴۸ صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
- ۴۹ روضه خلد برین خلوت درویشان است
- ۵۰ به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
- ۵۱ لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
- ۵۲ روزگاریست که سودای بتان دین من است
- ۵۳ منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- ۵۴ ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
- ۵۵ خم زلف تو دام کفر و دین است
- ۵۶ دل سراپرده محبت اوست
- ۵۷ آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
- ۵۸ سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
- ۵۹ دارم امید عاطفتی از جانب دوست
- ۶۰ آن پیک نامور که رسید از دیار دوست