- ۱ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
- ۲ صلاح کار کجا و من خراب کجا
- ۳ اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
- ۴ صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
- ۵ دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
- ۶ به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
- ۷ صوفی بیا که آینه صافیست جام را
- ۸ ساقیا برخیز و درده جام را
- ۹ رونق عهد شباب است دگر بستان را
- ۱۰ دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
- ۱۱ ساقی به نور باده برافروز جام ما
- ۱۲ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
- ۱۳ میدمد صبح و کله بست سحاب
- ۱۴ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
- ۱۵ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
- ۱۶ خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
- ۱۷ سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
- ۱۸ ساقیا آمدن عید مبارک بادت
- ۱۹ ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
- ۲۰ روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
- ۲۱ دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
- ۲۲ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
- ۲۳ خیال روی تو در هر طریق همره ماست
- ۲۴ مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
- ۲۵ شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
- ۲۶ زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
- ۲۷ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
- ۲۸ به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
- ۲۹ ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
- ۳۰ زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
- ۳۱ آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
- ۳۲ خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
- ۳۳ خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
- ۳۴ رواق منظر چشم من آشیانه توست
- ۳۵ برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
- ۳۶ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
- ۳۷ بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
- ۳۸ بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
- ۳۹ باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
- ۴۰ المنه لله که در میکده باز است
- ۴۱ اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
- ۴۲ حال دل با تو گفتنم هوس است
- ۴۳ صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
- ۴۴ کنون که بر کف گل جام باده صاف است
- ۴۵ در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
- ۴۶ گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
- ۴۷ به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
- ۴۸ صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
- ۴۹ روضه خلد برین خلوت درویشان است
- ۵۰ به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
- ۵۱ لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
- ۵۲ روزگاریست که سودای بتان دین من است
- ۵۳ منم که گوشه میخانه خانقاه من است
- ۵۴ ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
- ۵۵ خم زلف تو دام کفر و دین است
- ۵۶ دل سراپرده محبت اوست
- ۵۷ آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
- ۵۸ سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
- ۵۹ دارم امید عاطفتی از جانب دوست
- ۶۰ آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
- ۶۱ صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
- ۶۲ مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
- ۶۳ روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
- ۶۴ اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
- ۶۵ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
- ۶۶ بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
- ۶۷ یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
- ۶۸ ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
- ۶۹ کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
- ۷۰ مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
- ۷۱ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
- ۷۲ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
- ۷۳ روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
- ۷۴ حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
- ۷۵ خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
- ۷۶ جز آستان توام در جهان پناهی نیست
- ۷۷ بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
- ۷۸ دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
- ۷۹ کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
- ۸۰ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
- ۸۱ صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
- ۸۲ آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
- ۸۳ گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
- ۸۴ ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
- ۸۵ شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
- ۸۶ ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
- ۸۷ حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
- ۸۸ شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
- ۸۹ یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
- ۹۰ ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
- ۹۱ ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
- ۹۲ میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
- ۹۳ چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
- ۹۴ زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
- ۹۵ مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
- ۹۶ درد ما را نیست درمان الغیاث
- ۹۷ تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
- ۹۸ اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
- ۹۹ دل من در هوای روی فرخ
- ۱۰۰ دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
- ۱۰۱ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
- ۱۰۲ دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
- ۱۰۳ روز وصل دوستداران یاد باد
- ۱۰۴ جمالت آفتاب هر نظر باد
- ۱۰۵ صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
- ۱۰۶ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
- ۱۰۷ حسن تو همیشه در فزون باد
- ۱۰۸ خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
- ۱۰۹ دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
- ۱۱۰ پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
- ۱۱۱ عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
- ۱۱۲ آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
- ۱۱۳ بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
- ۱۱۴ همای اوج سعادت به دام ما افتد
- ۱۱۵ درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
- ۱۱۶ کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
- ۱۱۷ دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
- ۱۱۸ آن کس که به دست جام دارد
- ۱۱۹ دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
- ۱۲۰ بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
- ۱۲۱ هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
- ۱۲۲ هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
- ۱۲۳ مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
- ۱۲۴ آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
- ۱۲۵ شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
- ۱۲۶ جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
- ۱۲۷ روشنی طلعت تو ماه ندارد
- ۱۲۸ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
- ۱۲۹ اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
- ۱۳۰ سحر بلبل حکایت با صبا کرد
- ۱۳۱ بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
- ۱۳۲ به آب روشن می عارفی طهارت کرد
- ۱۳۳ صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
- ۱۳۴ بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
- ۱۳۵ چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
- ۱۳۶ دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
- ۱۳۷ دل از من برد و روی از من نهان کرد
- ۱۳۸ یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
- ۱۳۹ رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
- ۱۴۰ دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
- ۱۴۱ دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
- ۱۴۲ دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
- ۱۴۳ سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
- ۱۴۴ به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
- ۱۴۵ چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
- ۱۴۶ صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
- ۱۴۷ نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
- ۱۴۸ یارم چو قدح به دست گیرد
- ۱۴۹ دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
- ۱۵۰ ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
- ۱۵۱ دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
- ۱۵۲ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
- ۱۵۳ سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
- ۱۵۴ راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
- ۱۵۵ اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
- ۱۵۶ به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
- ۱۵۷ هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
- ۱۵۸ من و انکار شراب این چه حکایت باشد
- ۱۵۹ نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
- ۱۶۰ خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
- ۱۶۱ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
- ۱۶۲ خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
- ۱۶۳ گل بی رخ یار خوش نباشد
- ۱۶۴ نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
- ۱۶۵ مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
- ۱۶۶ روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
- ۱۶۷ ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
- ۱۶۸ گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
- ۱۶۹ یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
- ۱۷۰ زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
- ۱۷۱ دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
- ۱۷۲ عشق تو نهال حیرت آمد
- ۱۷۳ در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
- ۱۷۴ مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
- ۱۷۵ صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
- ۱۷۶ سحرم دولت بیدار به بالین آمد
- ۱۷۷ نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
- ۱۷۸ هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
- ۱۷۹ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
- ۱۸۰ ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
- ۱۸۱ بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
- ۱۸۲ حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
- ۱۸۳ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
- ۱۸۴ دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
- ۱۸۵ نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
- ۱۸۶ گر می فروش حاجت رندان روا کند
- ۱۸۷ دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
- ۱۸۸ مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
- ۱۸۹ طایر دولت اگر باز گذاری بکند
- ۱۹۰ کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
- ۱۹۱ آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
- ۱۹۲ سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
- ۱۹۳ در نظربازی ما بیخبران حیرانند
- ۱۹۴ سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
- ۱۹۵ غلام نرگس مست تو تاجدارانند
- ۱۹۶ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
- ۱۹۷ شاهدان گر دلبری زین سان کنند
- ۱۹۸ گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
- ۱۹۹ واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
- ۲۰۰ دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
- ۲۰۱ شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
- ۲۰۲ بود آیا که در میکدهها بگشایند
- ۲۰۳ سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
- ۲۰۴ یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
- ۲۰۵ تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
- ۲۰۶ پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
- ۲۰۷ یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
- ۲۰۸ خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
- ۲۰۹ قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
- ۲۱۰ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
- ۲۱۱ دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
- ۲۱۲ یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
- ۲۱۳ گوهر مخزن اسرار همان است که بود
- ۲۱۴ دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
- ۲۱۵ به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
- ۲۱۶ آن یار کز او خانه ما جای پری بود
- ۲۱۷ مسلمانان مرا وقتی دلی بود
- ۲۱۸ در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
- ۲۱۹ کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
- ۲۲۰ از دیده خون دل همه بر روی ما رود
- ۲۲۱ چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
- ۲۲۲ از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
- ۲۲۳ هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
- ۲۲۴ خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
- ۲۲۵ ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
- ۲۲۶ ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
- ۲۲۷ گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
- ۲۲۸ گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
- ۲۲۹ بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
- ۲۳۰ اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
- ۲۳۱ گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
- ۲۳۲ بر سر آنم که گر ز دست برآید
- ۲۳۳ دست از طلب ندارم تا کام من برآید
- ۲۳۴ چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
- ۲۳۵ زهی خجسته زمانی که یار بازآید
- ۲۳۶ اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
- ۲۳۷ نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
- ۲۳۸ جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
- ۲۳۹ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
- ۲۴۰ ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
- ۲۴۱ معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
- ۲۴۲ بیا که رایت منصور پادشاه رسید
- ۲۴۳ بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
- ۲۴۴ معاشران گره از زلف یار باز کنید
- ۲۴۵ الا ای طوطی گویای اسرار
- ۲۴۶ عید است و آخر گل و یاران در انتظار
- ۲۴۷ صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
- ۲۴۸ ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
- ۲۴۹ ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
- ۲۵۰ روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
- ۲۵۱ شب وصل است و طی شد نامه هجر
- ۲۵۲ گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
- ۲۵۳ ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
- ۲۵۴ دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
- ۲۵۵ یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
- ۲۵۶ نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
- ۲۵۷ روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
- ۲۵۸ هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
- ۲۵۹ منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
- ۲۶۰ ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز
- ۲۶۱ درآ که در دل خسته توان درآید باز
- ۲۶۲ حال خونین دلان که گوید باز
- ۲۶۳ بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
- ۲۶۴ خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
- ۲۶۵ برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
- ۲۶۶ دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
- ۲۶۷ ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
- ۲۶۸ گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
- ۲۶۹ دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
- ۲۷۰ درد عشقی کشیدهام که مپرس
- ۲۷۱ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
- ۲۷۲ بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
- ۲۷۳ اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
- ۲۷۴ به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش
- ۲۷۵ صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
- ۲۷۶ باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
- ۲۷۷ فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
- ۲۷۸ شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
- ۲۷۹ خوشا شیراز و وضع بیمثالش
- ۲۸۰ چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
- ۲۸۱ یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
- ۲۸۲ ببرد از من قرار و طاقت و هوش
- ۲۸۳ سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
- ۲۸۴ هاتفی از گوشه میخانه دوش
- ۲۸۵ در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
- ۲۸۶ دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
- ۲۸۷ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
- ۲۸۸ کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
- ۲۸۹ مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
- ۲۹۰ دلم رمیده شد و غافلم من درویش
- ۲۹۱ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
- ۲۹۲ قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
- ۲۹۳ بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
- ۲۹۴ در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
- ۲۹۵ سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
- ۲۹۶ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
- ۲۹۷ زبان خامه ندارد سر بیان فراق
- ۲۹۸ مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
- ۲۹۹ اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
- ۳۰۰ هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
- ۳۰۱ ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
- ۳۰۲ خوش خبر باشی ای نسیم شمال
- ۳۰۳ شممت روح وداد و شمت برق وصال
- ۳۰۴ دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
- ۳۰۵ به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
- ۳۰۶ اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
- ۳۰۷ هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
- ۳۰۸ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
- ۳۰۹ عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
- ۳۱۰ مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
- ۳۱۱ عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام
- ۳۱۲ بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
- ۳۱۳ بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
- ۳۱۴ دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
- ۳۱۵ به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
- ۳۱۶ زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
- ۳۱۷ فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
- ۳۱۸ مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
- ۳۱۹ سالها پیروی مذهب رندان کردم
- ۳۲۰ دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
- ۳۲۱ هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
- ۳۲۲ خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
- ۳۲۳ ز دست کوته خود زیر بارم
- ۳۲۴ گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
- ۳۲۵ گر دست دهد خاک کف پای نگارم
- ۳۲۶ در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
- ۳۲۷ مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
- ۳۲۸ من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
- ۳۲۹ جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
- ۳۳۰ تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
- ۳۳۱ به تیغم گر کشد دستش نگیرم
- ۳۳۲ مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
- ۳۳۳ نماز شام غریبان چو گریه آغازم
- ۳۳۴ گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
- ۳۳۵ در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
- ۳۳۶ مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
- ۳۳۷ چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
- ۳۳۸ من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
- ۳۳۹ خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
- ۳۴۰ من که از آتش دل چون خم می در جوشم
- ۳۴۱ گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
- ۳۴۲ حجاب چهره جان میشود غبار تنم
- ۳۴۳ چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
- ۳۴۴ عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
- ۳۴۵ بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
- ۳۴۶ من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
- ۳۴۷ صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
- ۳۴۸ دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
- ۳۴۹ دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
- ۳۵۰ به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
- ۳۵۱ حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
- ۳۵۲ روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
- ۳۵۳ من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
- ۳۵۴ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
- ۳۵۵ حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
- ۳۵۶ گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
- ۳۵۷ در خرابات مغان نور خدا میبینم
- ۳۵۸ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
- ۳۵۹ خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
- ۳۶۰ گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
- ۳۶۱ آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
- ۳۶۲ دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
- ۳۶۳ دردم از یار است و درمان نیز هم
- ۳۶۴ ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
- ۳۶۵ عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
- ۳۶۶ ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
- ۳۶۷ فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
- ۳۶۸ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
- ۳۶۹ ما ز یاران چشم یاری داشتیم
- ۳۷۰ صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
- ۳۷۱ ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
- ۳۷۲ بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
- ۳۷۳ خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
- ۳۷۴ بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
- ۳۷۵ صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
- ۳۷۶ دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
- ۳۷۷ ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
- ۳۷۸ ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
- ۳۷۹ سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
- ۳۸۰ بارها گفتهام و بار دگر میگویم
- ۳۸۱ گر چه ما بندگان پادشهیم
- ۳۸۲ فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
- ۳۸۳ چندان که گفتم غم با طبیبان
- ۳۸۴ میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
- ۳۸۵ یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
- ۳۸۶ خدا را کم نشین با خرقه پوشان
- ۳۸۷ شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
- ۳۸۸ بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
- ۳۸۹ چو گل هر دم به بویت جامه در تن
- ۳۹۰ افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
- ۳۹۱ خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
- ۳۹۲ دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
- ۳۹۳ منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
- ۳۹۴ ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
- ۳۹۵ گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
- ۳۹۶ صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
- ۳۹۷ ز در درآ و شبستان ما منور کن
- ۳۹۸ ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
- ۳۹۹ کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
- ۴۰۰ بالابلند عشوه گر نقش باز من
- ۴۰۱ چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
- ۴۰۲ نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
- ۴۰۳ شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
- ۴۰۴ میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
- ۴۰۵ به جان پیر خرابات و حق صحبت او
- ۴۰۶ گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
- ۴۰۷ مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
- ۴۰۸ ای آفتاب آینه دار جمال تو
- ۴۰۹ ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
- ۴۱۰ ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
- ۴۱۱ تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
- ۴۱۲ مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
- ۴۱۳ خط عذار یار که بگرفت ماه از او
- ۴۱۴ گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
- ۴۱۵ ای پیک راستان خبر یار ما بگو
- ۴۱۶ خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه
- ۴۱۷ عیشم مدام است از لعل دلخواه
- ۴۱۸ گر تیغ بارد در کوی آن ماه
- ۴۱۹ وصال او ز عمر جاودان به
- ۴۲۰ ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
- ۴۲۱ در سرای مغان رفته بود و آب زده
- ۴۲۲ ای که با سلسله زلف دراز آمدهای
- ۴۲۳ دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
- ۴۲۴ از من جدا مشو که توام نور دیدهای
- ۴۲۵ دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
- ۴۲۶ از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
- ۴۲۷ چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
- ۴۲۸ سحرگاهان که مخمور شبانه
- ۴۲۹ ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
- ۴۳۰ به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
- ۴۳۱ لبش میبوسم و در میکشم می
- ۴۳۲ مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
- ۴۳۳ ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
- ۴۳۴ ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
- ۴۳۵ با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
- ۴۳۶ آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
- ۴۳۷ ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
- ۴۳۸ سبت سلمی بصدغیها فادی
- ۴۳۹ دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
- ۴۴۰ سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
- ۴۴۱ چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
- ۴۴۲ به جان او که گرم دسترس به جان بودی
- ۴۴۳ چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
- ۴۴۴ شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
- ۴۴۵ تو را که هر چه مراد است در جهان داری
- ۴۴۶ صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
- ۴۴۷ بیا با ما مورز این کینه داری
- ۴۴۸ ای که در کوی خرابات مقامی داری
- ۴۴۹ ای که مهجوری عشاق روا میداری
- ۴۵۰ روزگاریست که ما را نگران میداری
- ۴۵۱ خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
- ۴۵۲ طفیل هستی عشقند آدمی و پری
- ۴۵۳ ای که دایم به خویش مغروری
- ۴۵۴ ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
- ۴۵۵ عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
- ۴۵۶ نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
- ۴۵۷ هزار جهد بکردم که یار من باشی
- ۴۵۸ ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
- ۴۵۹ زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
- ۴۶۰ سلیمی منذ حلت بالعراق
- ۴۶۱ کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
- ۴۶۲ یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
- ۴۶۳ سلام الله ما کر اللیالی
- ۴۶۴ بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
- ۴۶۵ رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
- ۴۶۶ این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
- ۴۶۷ زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
- ۴۶۸ که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
- ۴۶۹ انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
- ۴۷۰ سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
- ۴۷۱ ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
- ۴۷۲ احمد الله علی معدله السلطان
- ۴۷۳ وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
- ۴۷۴ هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
- ۴۷۵ گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
- ۴۷۶ نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
- ۴۷۷ دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
- ۴۷۸ نوش کن جام شراب یک منی
- ۴۷۹ صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
- ۴۸۰ ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
- ۴۸۱ بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
- ۴۸۲ ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
- ۴۸۳ سحرگه ره روی در سرزمینی
- ۴۸۴ تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
- ۴۸۵ ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
- ۴۸۶ بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
- ۴۸۷ ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
- ۴۸۸ سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
- ۴۸۹ ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
- ۴۹۰ در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
- ۴۹۱ به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
- ۴۹۲ سلامی چو بوی خوش آشنایی
- ۴۹۳ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
- ۴۹۴ ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
- ۴۹۵ می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی