بترس از بد خلق خاقانیا | ولیکن ز بد ده امان خلق را | |
وفا طبع گردان و ایمن مباش | ز غدری که طبع است آن خلق را | |
دروغی مران بر زبان و مدان | که صدقی بود بر زبان خلق را | |
در افعال خلق آشکارا شود | قضائی که آید نهان خلق را | |
هم از خلق سر بزرند از زمین | بدی کاید از آسمان خلق را | |
بد خلق هرچت فزونتر رسد | نکوئی فزونتر رسان خلق را | |
همه دوستی ورز با خلق لیک | به دل دشمن خویش دان خلق را |
□
ما غم کس نخوردهایم مگر | که دگر کس نمیخورد غم ما | |
ما غم دیگران بسی خوردیم | دیگری نیز بشکرد غم ما |
□
نظام دولت بهرامیان رشید الدین | فلک توئی و زمین ما و ذره نامهی ما | |
به نامه خواستم ابرام داد عقلم گفت | که ذره سوی فلک میفرستی اینت خطا |
□
کبوتر حرم آمد ز کعبهی سعدا | بشاره داد چو دلالهی عروس سبا | |
چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمانوار | مبشر دم صبح آمد و برید صبا |