پیامی ز مژگان تر میفرستم
|
|
کتابی به خون جگر میفرستم
|
سوی آشنایان ملک محبت
|
|
ز شهر غریبی خبر میفرستم
|
در اینجا جگرخستگاناند افزون
|
|
ز هر یک درود دگر میفرستم
|
درود فراوان سوی شاه خوبان
|
|
ز درویش خونینجگر میفرستم
|
گهر میفرستم سوی ژرف دریا
|
|
سوی شکرستان، شکر میفرستم
|
ولیکن چه چاره؟ که از دار غربت
|
|
سوی دوست شرح سفر میفرستم
|
ز بیتالحزن همچو یعقوب محزون
|
|
بضاعت به سوی پسر میفرستم
|
شد از نامهات چشم این پیر روشن
|
|
تشکر به نور بصر میفرستم
|
به صبح جبین منیرت سلامی
|
|
به لطف نسیم سحر میفرستم
|
فرستادم اینک دل خسته سویت
|
|
تن خسته را بر اثر میفرستم
|
به بام بقای تو پران دعایی
|
|
هم آغوش بال اثر میفرستم
|