›
ریرا
›
شعر کهن
›
مولوی
›
دیوان شمس
›
رباعیات
›
قسمت هفدهم
قسمت هفدهم
خسروا روزت همه نوروز باد
□
مه نجویم، مه مرا روی تو بس
□
ملک یوسف ای حاتم طی غلامت
□
بپرسید هرچیز و دریا بدید
□
ای در نبرد حیدر کرار روزگار
□
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
□
ای به رفعت ز آسمان برتر
□
به بیماری اندر بمرد اردشیر
□
خسروا بخت همنشین تو باد
□
به بقراط شد علم طب آشکار
□
هرچه زاب و آتش و خاک و هوای عالمست
□
پسر بد مر او را یکی همچو شیر
□
ابشروا یا اهل نیشابور اذا جاء البشیر
□
رامشگر این ترانهی خوش
□
شبی گذاشتهام دوش در غم دلبر
□
چو نزدیکی نرمپایان رسید
□
صاحبا عید بر تو خرم باد
□
گوهر کش این علاقهی در
□
موکب عالی دستور جهان آمد باز
□
الا ای برآورده چرخ بلند
□
در دین چو اعتصام به حبل متین کنند
□
آگه نهای که بر دلم از غم چه درد خاست
□
ای شادی جان آفرینش
□
ازان پس بفرمود کان جام زرد
□
زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیر
□
آن کز می خواجگی است سرمست
□
هرکرا در دور گردون ذکر مقصد میرود
□
چو شب روز شد بامداد پگاه
□
ای عید دین و دولت عیدت خجسته باد
□
بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را
□
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
□
وزان روی لشکر سوی چین کشید
□
آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران یار
□
طغراکش این فراقنامه
□
بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست
□
همی رفت یک ماه پویان به راه
□
گر دل و دست بحر و کان باشد
□
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
□
رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور
□
چو نامه بر کید هندی رسید
صفحهی قبل
صفحهی ۳
صفحهی بعد
شعر قبل
b