من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد میان این همه تشویش دام برگیرم
ستاده‌ام به غلامی گرم قبول کنی و گر نخواهی کفش غلام برگیرم
مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم گریز نیست که دل زین مقام برگیرم
ز فکرهای پریشان و بارهای فراق که بر دلست ندانم کدام برگیرم
گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی من آن نیم که ره انتقام برگیرم
گرم جواز نباشد به بارگاه قبول و گر مجال نباشد که کام برگیرم
از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت اگر حلال نباشد حرام برگیرم