خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
|
|
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
|
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
|
|
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
|
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
|
|
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
|
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
|
|
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
|
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
|
|
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
|
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
|
|
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
|
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
|
|
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
|
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
|
|
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
|
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
|
|
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
|
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
|
|
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
|