عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
|
|
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
|
تو که از صورت حال دل ما بیخبری
|
|
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
|
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
|
|
تو نبودی که من این جام محبت خوردم
|
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
|
|
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
|
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
|
|
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم
|
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
|
|
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم
|
راست خواهی تو مرا شیفته میگردانی
|
|
گرد عالم به چنین روز نه من میگردم
|
خاک نعلین تو ای دوست نمییارم شد
|
|
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
|
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
|
|
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
|