رفیق مهربان و یار همدم
|
|
همه کس دوست میدارند و من هم
|
نظر با نیکوان رسمیست معهود
|
|
نه این بدعت من آوردم به عالم
|
تو گر دعوی کنی پرهیزگاری
|
|
مصدق دارمت والله اعلم
|
و گر گویی که میل خاطرم نیست
|
|
من این دعوی نمیدارم مسلم
|
حدیث عشق اگر گویی گناهست
|
|
گناه اول ز حوا بود و آدم
|
گرفتار کمند ماه رویان
|
|
نه از مدحش خبر باشد نه از ذم
|
چو دست مهربان بر سینه ریش
|
|
به گیتی در ندارم هیچ مرهم
|
بگردان ساقیا جام لبالب
|
|
بیاموز از فلک دور دمادم
|
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
|
|
به روی دوستان خوش باش و خرم
|
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
|
|
ز عمر مانده روزی میشود کم
|
منه دل بر سرای عمر سعدی
|
|
که بنیادش نه بنیادیست محکم
|
برو شادی کن ای یار دل افروز
|
|
چو خاکت میخورد چندین مخور غم
|