ای به خلق از جهانیان ممتاز
|
|
چشم خلقی به روی خوب تو باز
|
لازمست آن که دارد این همه لطف
|
|
که تحمل کنندش این همه ناز
|
ای به عشق درخت بالایت
|
|
مرغ جان رمیده در پرواز
|
آن نه صاحب نظر بود که کند
|
|
از چنین روی در به روی فراز
|
بخورم گر ز دست توست نبید
|
|
نکنم گر خلاف توست نماز
|
گر بگریم چو شمع معذورم
|
|
کس نگوید در آتشم مگداز
|
مینگفتم سخن در آتش عشق
|
|
تا نگفت آب دیده غماز
|
آب و آتش خلاف یک دگرند
|
|
نشنیدیم عشق و صبر انباز
|
هر که دیدار دوست میطلبد
|
|
دوستی را حقیقتست و مجاز
|
آرزومند کعبه را شرطست
|
|
که تحمل کند نشیب و فراز
|
سعدیا زنده عاشقی باشد
|
|
که بمیرد بر آستان نیاز
|