بخت بازآید از آن در که یکی چون درآید
|
|
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
|
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
|
|
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
|
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
|
|
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
|
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
|
|
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
|
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
|
|
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
|
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
|
|
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
|
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
|
|
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
|
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
|
|
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
|
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
|
|
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
|
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
|
|
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
|
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
|
|
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
|