آب حیات منست خاک سر کوی دوست
|
|
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
|
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
|
|
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
|
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
|
|
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
|
دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا
|
|
گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست
|
گر متفرق شود خاک من اندر جهان
|
|
باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست
|
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
|
|
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
|
هر غزلم نامهایست صورت حالی در او
|
|
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
|
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحرگیر
|
|
سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست
|