این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست
|
|
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدست
|
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
|
|
باز میبینم که در عالم پدیدار آمدست
|
عود میسوزند یا گل میدمد در بوستان
|
|
دوستان یا کاروان مشک تاتار آمدست
|
تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد
|
|
هر چه میبینم به چشمم نقش دیوار آمدست
|
ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار
|
|
گر به جانی میدهد اینک خریدار آمدست
|
من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند
|
|
خاصه این ساعت که گفتی گل به بازار آمدست
|
گر تو انکار نظر در آفرینش میکنی
|
|
من همیگویم که چشم از بهر این کار آمدست
|
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
|
|
مردهای بینی که با دنیا دگربار آمدست
|
آن چه بر من میرود دربندت ای آرام جان
|
|
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست
|
نی که مینالد همی در مجلس آزادگان
|
|
زان همینالد که بر وی زخم بسیار آمدست
|
تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
|
|
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمدست
|
سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
|
|
تا جهان بودست جور یار بر یار آمدست
|