متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
|
|
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت
|
چو نمیتوان صبوری ستمت کشم ضروری
|
|
مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت
|
اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت
|
|
و گرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت
|
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
|
|
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت
|
اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی
|
|
نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت
|
عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند
|
|
مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت
|
تو برون خبر نداری که چه میرود ز عشقت
|
|
به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت
|
تو درخت خوب منظر همه میوهای ولیکن
|
|
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت
|
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
|
|
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
|
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
|
|
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
|