قسمت اول

کی باشد که ز طلعت دون شما ما رسته و رسته ریش‌ملعون شما
ما نیز بگردیم و نباید گشتن چون ... خری گرد در ... شما

گردی نبرد ز بوسه از افسر ما گر بوسه به نام خود زنی بر سر ما
تازان خودی مگرد گرد در ما یا چاکر خویش باش یا چاکر ما

در دل کردی قصد بداندیشی ما ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
ای جسته به اختیار خود خویشی ما بگرفت ملالتت ز درویشی ما

زان سوزد چشم تو زان ریزد آب کاندر ابروت خفته بد مست و خراب
ابروی تو محراب و بسوزد به عذاب هر مست که او بخسبد اندر محراب

تا در چشمم نشسته بودی در تاب پیوسته همی بریختی در خوشاب
و اکنون که برون شدن به رستم ز عذاب چون دیده ز خس برست کم ریزد آب

با دل گفتم: چگونه‌ای، داد جواب من بر سر آتش و تو سر بر سر آب
ناخورده ز وصل دوست یک جام شراب افتاده چنین که بینیم مست و خراب

گفتی که کیت بینم ای در خوشاب دریاب مرا و خویشتن را دریاب
کایام چنان بود که شبها گذرد کز دور خیال هم نبینیم به خواب

آنکس که ز عابدی در ایام شراب نشنید کس از زبان او نام شراب
از عشق چنان بماند در دام شراب کز محبره فرمود کنون جام شراب

روزاز دورخت بروشنی ماند عجب آن مقنعه‌ی چو شب نگویی چه سبب
گویی که به ما همی نمایی ز طرب کاینک سر روز ما همی گردد شب

ای مجلس تو چو بخت نیک اصل طرب وین در سخنهات چو روز اندر شب
خورشید سما را چو ز چرخست نسب خورشید زمینی و چو چرخی چه عجب