ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین

ای بر نخورده بخت تو از روزگار خویش برده به زیر خاک رخ چون نگار خویش
ای کبک خوش خرام به بستان شرع و دین باز قضات کرده بناگه شکار خویش
در شاهراه حکم الاهی به دست عجز ببریده پای و کنده سر اختیار خویش
ای شاخ نو شکفته که از بیم چشم بد ناگه نهاده در شکم خاک بار خویش
ای گلبن روان پدر ناگه از برم گل برده و بمانده درین دیده خار خویش
زان دیده‌ی چو نرگس از خون گلی شده بنگر یکی برین پدر سوگوار خویش
تا در میان ماتم خود بینی آن رخش پر خاک و خون شده چو لب آبدار خویش
تا بر کنار گور خودش بینی از جزع از خاک گور فرق سرش چون عذار خویش
کی نان و آب خودش خورد آن مادری که او در خاک ره نهد چو تو سرو از کنار خویش
دیریست تا ز سوگ تو اندر سوم فلک بنهاد زهره بر بط و چنگ از جوار خویش
دیریست تا ز مرگ تو در عالم قضا گشت زمانه گشت پشیمان ز کار خویش
چرخ از میان خاک چو بیند جمال تو شرم آیدش ز گردش ز نهار خوار خویش
ای باد کرده عمر خود از دست چشم بد و آتش زده ز مرگ خود اندر تبار خویش
کرده سفر بجای مقیمان و پس به ما داده فراق و حسرت و غم یادگار خویش
آزاد باش تا ز همه رنج خوش بوی کازاد رفته‌ای به سوی کردگار خویش
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین میر و امام امت، سیف المناظرین

ای تیر آسمان ز کمان چون خمیده‌ای وی زهره‌ی زمین ز طرب چون رمیده‌ای
مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست پشت از برای جستن آن را خمیده‌ای
از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین دانم که مثل آن ز کسی کم شنیده‌ای
یارب که تا چه دید دلت آن زمان که تو جان داده آن ظریف جهان را به دیده‌ای