ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین

در شرع چون بنفشه دو تا بود و راست رو در عقل چون شکوفه جوان بود و پیر بود
بازوی خصم پیش زبان چو خنجرش بی زور چون به برج کمان جرم تیر بود
در حل و عقد نکته در حد شرع و شعر آنجای اوقلیدس و اینجا جریر بود
یک چند اگر ز جور زمین در گزند بود یک روز اگر ز دور زمان در زحیر بود
زین جا غریب رفت گر آنجا قریب بود زین جا اسیر رفت گر آنجا امیر بود
اندر طویل احمقی بود از آن سبب عمرش چو دست و چو امل او قصیر بود
برشد بر آن شجر که به بستان غیب بود شد سوی آن ثمر که به جوی ضمیر بود
بی کام او زمانه و با کام او زمین بستان سیر بود نه پستان شیر بود
از دست خود زمانه مر او را به مکر و فن لوزینه داد لیک درون سوش سیر بود
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین میر و امام امت سیف المناظرین

از نکبت زمانه و حال و محال او تا چند گویم ای مه دی ماه و حال او
خود در کمال چرخ نه بس آب و روشنیست ای خاک تیره بر سر چرخ و کمال او
خون فنا بریخته کو ریخت خون او دست عدم شکسته که او کند بال او
بی برگ ماند دین چو فرو ریخت شاخ او بی میوه گشت جان چو نهان شد جمال او
خو با کمال او و شریفا کلام او سختا فراق او و عزیزا وصال او
غبنا و اندها ز وثاق و وثیق او دردا و حسرتا ز فراق جمال او
تا زنده بود قابل دین بود شخص او چون رفت گشت قابل ایمان خیال او
بنوشت بر صحیفه‌ی روز از سواد شب مسرع‌ترین دبیر فلک یک مجال او
چون دید کین سرای نیرزد به نیم جو زان چون خران عصر نشد در جوال او
عین محمدیش الف‌دار شد به اصل این جا بماند میم و ح و میم و دال او