این چه قرنست اینکه در خوابند بیداران همه
|
|
وین چه دورست اینکه سرمستند هشیاران همه
|
طوق منت یابم اندر حلق حق گویان دین
|
|
خواب غفلت بینم اندر چشم بیداران همه
|
در لباس مصلحت رفتند رزاقان دهر
|
|
بر بساط صایبی خفتند طراران همه
|
در لحد خفتند بیداران دین مصطفا
|
|
بر فلک بردند غیو و نعره میخواران همه
|
حیز متواری بدی زین پیش اکنون شد پدید
|
|
زان که بیننگند و بیعارند عیاران همه
|
غارتی را عادتی کردند بزازان ما
|
|
در دکان دارند ازین معنی به خرواران همه
|
بیخبر گشتهست گوش عقل حقگویان دین
|
|
بیبصر گشتهست گویی چشم نظاران همه
|
ای جهان دیده کجااند آن جهانداران کجا
|
|
وی ستمدیده کجااند آن ستمگاران همه
|
آنکه از من زاد کو و آنکه زو زادم کجاست
|
|
آن رفیقان نکو و آن مهربان یاران همه
|
و آن سمن رویان گل بویان حوراپیکران
|
|
آنکه گل بودی خجل زان روی گلناران همه
|
مرگشان هم قهر کرد آخر به امر کردگار
|
|
ای برادر مرگ دان قهار قهاران همه
|