زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم | فرداست که سر حلقه ارباب جنونم | |
بار دلم از کوه فزونست عجب نیست | گر خم شود از بار چنین قد چو نونم | |
تا بندهی مه خود شدم ایام | از قید دگر سیمبران کرد برونم | |
چشمت به خدنگ مژهکار دل من ساخت | نگذاشت که تیغت شود آلوده به خونم | |
صد شکر که چون لاله به داغ کهن دل | آراسته در عشق تو بیرون و درونم | |
من محتشم شاعر و شیرین سخن اما | لال است زبانم که به چنگ تو زبونم |