در زهد و موعظه

هر آن چشمی که عشق از طلبه‌ی خود سرمه‌ای دادش سران تا جور بیند که بر خاکش قدم سازد
چه می‌گویم که داند این مگر آن کز دل صافی سنایی وار خود را بنده‌ی شاه عجم سازد