باز جانها شکار خواهد کرد
|
|
گر جمال آشکار خواهد کرد
|
جای شکرست خلق راکان بت
|
|
جان به شکل شکار خواهد کرد
|
رایت و رویت منور او
|
|
ماه را در حصار خواهد کرد
|
بوی آن زلفکان مشکینش
|
|
مشک را قدر خوار خواهد کرد
|
در خزان از بهار رخسارش
|
|
کشوری را بهار خواهد کرد
|
غمزهی نغز و طرهی خوش او
|
|
هیچ دانی چکار خواهد کرد؟
|
دوریان را به دیر خواهد برد
|
|
دیریان را به دار خواهد کرد
|
گر چه عقل از چهار خصم برست
|
|
از دو عالم چهار خواهد کرد
|
لیک بر چارسوی غیرت عشق
|
|
عقل را سنگسار خواهد کرد
|
جان متواریان حضرت را
|
|
چون زمان برقرار خواهد کرد
|
بیقراران سبز دریا را
|
|
چون زمین بردبار خواهد کرد
|
بر سر از خاکپای مرکب او
|
|
نور از چشم خار خواهد کرد
|
قلب و قالب به خدمت آوردیم
|
|
تا کدام اختیار خواهد کرد
|
چاکر اوست چشم و گوش رهی
|
|
گر برین اختصار خواهد کرد
|
خدمت او کند خرد چون او
|
|
خدمت میر بار خواهد کرد
|
آنکه نعل سمند او در گوش
|
|
مشتری گوشوار خواهد کرد
|
حور عین بهر توتیا جوید
|
|
مرکبش گر غبار خواهد کرد
|
از خیال جمال فطنت او
|
|
روح را غمگسار خواهد کرد
|
دست گردن به دست حاسد او
|
|
گل خیری چو خار خواهد کرد
|
از طراز آستین بدخواهش
|
|
غیرت دین غیار خواهد کرد
|