گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
|
|
شور در میراث خواران بنی آدم زنی
|
بارنامهی بینیازی برگشایی تا به کی
|
|
آتش اندر بار مایهی کعبه و زمزم زنی
|
صدهزاران جان متواری در آری زیر زلف
|
|
چون به دو کوکب کمند حلقهها را خم زنی
|
بر سر آزادگان نه تاج گر گوهر نهی
|
|
بر سر سوداییان زن تیغ گر محکم زنی
|
تیغ خویش از خون هر تر دامنی رنگین مکن
|
|
تو چو رستم پیشهای آن به که بر رستم زنی
|
در خرابات نهاد خود بر آسودست خلق
|
|
غمزه بر هم زن یکی تا خلق را بر هم زنی
|
پاکبازان جهان چون سوختهی نفس تواند
|
|
خام طمعی باشد ار با خام دستان دم زنی
|
ما به امیدی هدف کردیم جان چون دیگران
|
|
تا چو تیر غمزه سازی بر سنایی هم زنی
|