رسید باز طپاننده کبوتر دل | سبک کنندهی تمکین ز صبر لنگر دل | |
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه | که شد عیان علم پادشاه کشور دل | |
رسید شاه سواری که در حوالی او | به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل | |
چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد | ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل | |
پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم | چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل | |
ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن | که جان فریفتهی اوست صد برابر دل | |
ز جان محتشم آواز الامان برخاست | کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل |