بی صحبت تو جهان نخواهم | بی خشنودیت جان نخواهم | |
گر جان و روان من بخواهی | یک دم زدنت امان نخواهم | |
جان را بدهم به خدمت تو | من خدمت رایگان نخواهم | |
رضوان و بهشت و حور و عین را | بی روی تو جاودان نخواهم | |
بر من تو نشان خویش کردی | حقا که جز این نشان نخواهم | |
بیگانه بود میان ما جان | بیگانه درین میان نخواهم | |
من عشق تو کردم آشکارا | عشق چو تویی نهان نخواهم | |
هر گه که مرا تو یار باشی | من یاری این و آن نخواهم | |
تو سودی و دیگران زیانند | تا سود بود زیان نخواهم | |
اکنون که مرا عیان یقین شد | زین پس بجز از عیان نخواهم |