خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
|
|
وین تن مجروح را از مفلسی مرهم زنیم
|
تیغ هجران از کف اخلاص بر حکم یقین
|
|
در گذار مهرهی اصل بنی آدم زنیم
|
جمله اسباب هوا را برکشیم از تن سلب
|
|
پس تبرا را برو پوشیم و کف بر هم زنیم
|
از علایقها جدا گردیم و ساکنتر شویم
|
|
بر بساط نیستی یک چند گاهی دم زنیم
|
تیغ توحید از ضمیر خالص خود برکشیم
|
|
بر قفای ملحدان زان ضربتی محکم زنیم
|
آتش نفس لجوج ار هیچگون تیزی کند
|
|
ما به آب قوت علوی برو برنم زنیم
|
بار خدمت را به کشتی سعادت در کشیم
|
|
پس خروشی بر کشیم و کشتی اندر یم زنیم
|
اسب شوق اندر بیابان محبت تا زنیم
|
|
گوی برباییم و لبیک اندرین عالم زنیم
|
پیش تا سفله زمانه بر فراقم کم زند
|
|
خیز تا بر فرق این سفله زمانه کم زنیم
|