ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
|
|
راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباش
|
چون نپاشی آب رحمت نار زحمت کم فروز
|
|
ور نباشی خاک معنی آب بی حاصل مباش
|
رافت یاران نباشی آفت ایشان مشو
|
|
سیرت حق چون نباشی صورت باطل مباش
|
در میان عارفان جز نکتهی روشن مگوی
|
|
در کتاب عاشقان جز آیت مشکل مباش
|
در منای قرب یاران جان اگر قربان کنی
|
|
جز به تیغ مهر او در پیش او بسمل مباش
|
گر همی خواهی که با معشوق در هودج بوی
|
|
با عدو و خصم او همواره در محمل مباش
|
گر شوی جان جز هوای دوست رامسکن مشو
|
|
ور شوی دل جز نگار عشق را قابل مباش
|
روی چون زی کعبه کردی رای بتخانه مکن
|
|
دشمنان دوست را جز حنظل قاتل مباش
|
در نهاد تست با تو دشمن معشوق تو
|
|
مانع او گر نهای باری بدو مایل مباش
|