ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار
|
|
هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار
|
روی تو در هر دلی افروخته شمع و چراغ
|
|
زلف تو در هر تنی جان سوخته پروانهوار
|
هر کجا بوییست خطت تاخته آنجا سپاه
|
|
هر کجا رنگیست خالت ساخته آنجا قرار
|
آتش عشقت ببرده عالمی را آبروی
|
|
باد هجرانت نشانده کشوری را خاکسار
|
تا ترا بر یاسمین رست از بنفشه برگ مورد
|
|
عاشقان را زعفران رست از سمن بر لالهزار
|
یوسف عصر ار نهای پس چون که اندر عشق تو
|
|
خونفشان یعقوب بینم هر زمانی صدهزار
|
ماه را مانی غلط کردم که مر خورشید را
|
|
نورمند از خاک پای تست نورانی عذار
|
قیروان عشوه بگذارند غواصان دهر
|
|
گر نهنگ عشق تو بخرامد از دریای قار
|
گر براندازی نقاب از روی روح افزای خود
|
|
رخت بردارد ز کیهان زحمت لیل و نهار
|
هر که بر روی تو باشد عاشق ای جان جهان
|
|
با جهان جان نباشد بود او را هیچ کار
|
عالم کون و فساد از کفر و دین آراستهست
|
|
عالم عشق از دل بریان و چشم اشکبار
|
در جهان عشق ازین رمز و حکایت هیچ نیست
|
|
کاین مزخرف پیکران گویند بر سرهای دار
|
وای اگر دستی برآرد در جهان انصاف تو
|
|
در همه صحرای جان یک تن نماند پایدار
|
بر تو کس در مینگنجد تالی الا الله چو لا
|
|
حاجبی دارد کشیده تیغ در ایوان ناز
|
لاف گویان اناالله را ببین در عشق خویش
|
|
بر بساط عشق بنهاده جبین اختیار
|
من نه تنها عاشقم بر تو که بر هفت آسمان
|
|
کشته هست از عشق تو چندان که ناید در شمار
|
من شناسم مر ترا کز هفتمین چرخ آمدم
|
|
بچهی عشق ترا پرورده بر دوش و کنار
|