هر کو به خرابات مرا راه نماید | زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید | |
ره کو بگشاید در میخانه به من بر | ایزد در فردوس برو بر بگشاید | |
ای جمع مسلمانان پیران و جوانان | در شهر شما کس را خود مزد نباید | |
گویند سنایی را شد شرم به یک بار | رفتن به خرابات ورا شرم نیاید | |
دایم به خرابات مرا رفتن از آنست | کالا به خرابات مرا دل نگشاید | |
من میروم و رفتن و خواهم رفتن | کمتر غمم اینست که گویند نشاید |