اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
|
|
ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد
|
ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی
|
|
محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد
|
هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد
|
|
هر که شد جویای او در جان و دل منزل نکرد
|
مرد باید پاکباز و درد باید مرد سوز
|
|
کان نگارین روی عاشق می نخواهد کرد مرد
|
خاکپای خادمان درگه معشوق شو
|
|
بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد
|
هر کرا سودای وصل آن صنم در سر فتاد
|
|
اندرین ره سر هم آخر در سر این کار کرد
|
ای سنایی رنگ و بویی اندرین ره بیش نیست
|
|
اندرین ره رو همی چون رنگ و بو خواهند کرد
|