ای یار بی تکلف ما را نبید باید
|
|
وین قفل رنج ما را امشب کلید باید
|
جام و سماع و شاهد حاضر شدند باری
|
|
وین خرقههای دعوی بر هم درید باید
|
ایمان و زاهدی را بر هم شکست باید
|
|
زنار جاحدی را از جان خرید باید
|
از روی آن صنوبر ما را چراغ باید
|
|
وز زلف آن ستمگر ما را گزید باید
|
جامی بهای جانی بستان ز دست دلبر
|
|
آمد مراد حاصل اکنون مرید باید
|
چون مطربان خوشدل گشتند جمله حاضر
|
|
پایی بکوفت باید بیتی شنید باید
|
ای ساقی سمنبر در ده تو بادهی تر
|
|
زیرا صبوح ما را «هل من مزید» باید
|
از بادهی تو مستند ای دوست این عزیزان
|
|
رنج و عنای مستان اکنون کشید باید
|
سالی برفت ناگه روزی دو عید دیدم
|
|
این هر دو عید امروز خوشتر ز عید باید
|
از بوستان رحمت حالی کرانه جویید
|
|
چون در سرای همت میآرمید باید
|
از گفتن عبارت گر عبرتی نگیری
|
|
در گردن اشارت معنی گزید باید
|
تا در مکان امنی خر پشته زن فرود آی
|
|
چون وقت کوچ آمد نایی دمید باید
|
گر بایدت که بویی آنجا گل عنایت
|
|
اینجا گل ریاست میپژمرید باید
|
ای شکر شگرفی در گفتگوی معنی
|
|
گر لب شفات آرد آخر بدید باید
|
هر چند دیر مانی آخر برفت باید
|
|
چون شکری بخوردی زهری چشید باید
|
بفروخته خریدی آورده را ببردی
|
|
یاری چه دیدهای تو زین پس چه دید باید
|
چون لاله گر بخندی عمرت کرانه جوید
|
|
چون شمع اگر بگریی حلقت برید باید
|