زهی چابک زهی شیرین بنامیزد بنامیزد
|
|
زهی خسرو زهی شیرین بنامیزد بنامیزد
|
میان مجلس عشرت ز گم گویی و خوشخویی
|
|
زهی سوسن زهی نسرین بنامیزد بنامیزد
|
میان مردمان اندر ز خوش خویی و دلجویی
|
|
زهی زهره زهی پروین بنامیزد بنامیزد
|
دو قبضه جان همی باشد به غمزه ناوک مژگانت
|
|
زهی ناوک زهی زوبین بنامیزد بنامیزد
|
خرد زان صورت و سیرت همی عاجز فروماند
|
|
زهی آیین زهی آذین بنامیزد بنامیزد
|
مرا گفتی تویی عاشق بدین ره جان و دل در باز
|
|
زهی فرمان زهی تلقین بنامیزد بنامیزد
|
ز درد عشق خود رستم ز درد خویشتن بینی
|
|
زهی شربت زهی تسکین بنامیزد بنامیزد
|
چو چشم و شکل دندانت ببینم هر زمان گویم
|
|
زهی طاها زهی یاسین بنامیزد بنامیزد
|
گل افشان شد همی چشمم ز نعل سم یک رانت
|
|
زهی امکان زهی تمکین بنامیزد بنامیزد
|
سگی خواندی سنایی را وانگه گفتی آن من
|
|
زهی احسان زهی تحسین بنامیزد بنامیزد
|